جدول جو
جدول جو

معنی مبعوث شدن - جستجوی لغت در جدول جو

مبعوث شدن
بر انگیخته شدن، فرستاده شدن، برگزیده شدن بر انگیخته شدن، فرستاده شدن، برسالت و پیامبری تعیین شدن
فرهنگ لغت هوشیار
مبعوث شدن
برانگیخته شدن، نبوت یافتن، به رسالت رسیدن، پیغمبر شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مبهوت شدن
تصویر مبهوت شدن
سترتن ستردن سرگشته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبعوث کردن
تصویر مبعوث کردن
مبعوث گرداندن: بر انگیختن، فرستادن روانه کردن مبعوث گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرعوب شدن
تصویر مرعوب شدن
شکوهیدن ترسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشعوف شدن
تصویر مشعوف شدن
شاد شدن خوشحال گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
نیزه خوردن، مورد سرزنش قرار گرفتن، مطعون گردیدن (گشتن)، نیزه خوردن، مورد سرزنش قرار گرفتن: در آنچه نقل محض است تحریف و تغییری افتاده بود پیش اصحاب صناعت بقلت بضاعت مطعون نگردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منبعث شدن
تصویر منبعث شدن
برانگیخته شدن، نشات یافتن: (... معلوم شود که این بیت بر کدام وزن خواهد آمد و از کدام بحر منبعث خواهد شد) (المعجم. مد. چا. 24: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملوث شدن
تصویر ملوث شدن
آلوده شدن وشنیدن چرک شدن آلوده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
بهت زده شدن، حیران شدن، هاج وواج شدن، مات شدن، شگفت زده شدن، متحیر شدن، متعجب شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
برانگیختن، مقام نبوت دادن، روانه کردن، فرستادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بیمناک شدن، متوحش شدن، هراسان گشتن، سراسیمه شدن، وحشت کردن، به وحشت افتادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
شادمان گشتن، مسرور شدن، خوش وقت شدن، شاد شدن، خوش حال شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نشات گرفتن، ناشی شدن (از)
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کج شدن، ناراست شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پلیدگشتن، آلوده شدن
متضاد: منزه شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد